چون گذر بر خاک داری بر سرت این باد چیست


چون ز گل بنیاد داری دل بر این بنیاد چیست

کار چون تقدیر دارد ز اختران رنجش چراست


چون کند سلطان سیاست ناله از جلاد چیست

یاسمینها چون همه رخسار و زلف نیکوانست


نام این نسرین چرا شد، نام آن شمشاد چیست

چون بقا را در جهان پیش خرد سرمایه نیست


این به ریشت باد چندین، در بروتت باد نیست

دولت و محنت چو هر دو بر کسی پابنده نیست


زین دلت غمگین چرا شد زان درونت شاد نیست

آفت مردم طمع شد از خود و مردم مرنج


مرغ را دانه بلا شد طعنه بر صیاد چیست

خون خلقی ریزی و ناگه گرت ریزند خون


چون ستم خو می کنی از دیگران فریاد چیست

چند تن پروردن، ای از عالم دل بی خبر


چون دلت ویرانه است این آب و گل آباد چیست

یارکی دارند که خسرو می خورد غم چون شکر


بر دل شیرین چه روشن کانده فرهاد چیست